ابرها و ریزش باران
باران، یکی از نعمتهای بزرگ پروردگار است که به وسیله ابرها در بسیاری از نقاط زمین فرو میریزد. در اثر همین برکات آسمانی است که رودها، چشمهها، سدها ودریاها پر آب میشود و زندگی موجودات در زمین ادامه مییابد. در خطبهای از امیرمؤمنان درباره چگونگی شکلگیری ابرها و ریزش باران میخوانیم: «خداوند، ابرهایی را آفرید تا قسمتهای مرده زمین احیا شود و گیاهان رنگارنگ بروید. پس قطعات بزرگ و پراکنده ابرها را به هم پیوست تا سخت به حرکت درآمدند و با به هم خوردن ابرها، برقها درخشیدن گرفت و از درخشندگی ابرهای سفیدِ کوه پیکر و متراکم چیزی کاسته نشد. بعد، ابرها را پی در پی فرستاد تا زمین را احاطه کردند و بادها، شیر باران را از ابرها دوشیدند و به شدت به زمین فرو ریختند. ابرها هم پایین آمده سینه بر زمین ساییدند و آنچه بر پشت داشتند، فرو ریختند و در این حال، در بخشهای بیگیاه زمین، انواع گیاهان رویید و در دامن کوهها سبزهها پدید آمد».
زمین، کوه و دری
در خطبهای از نهجالبلاغه درباره عجایب آفرینش میخوانیم: «از نشانههای توانایی و عظمت خدا و شگفتی ظرافتهای آفرینش او، آن است که از آب دریای موج زننده و امواج فراوان شکننده، خشکی آفرید و به طبقاتی تقسیم کرد. سپس طبقهها را از هم گشود و هفت آسمان به وجود آورد که به فرمان او برقرار ماندند و در اندازههای معین استوار شدند. نیز زمین را آفرید که دریایی سبزرنگ و روان، آن را بر دوش میکشید. زمین در برابر فرمان خدا فروتن، در برابر شکوه پروردگاری تسلیم است. سپس صخرهها، تپهها و کوههای بزرگ را آفرید، آنها را در جایگاه خود ثابت نگاه داشت و در قرارگاهشان استقرار بخشید. پس کوهها در هوا و ریشههای آن در آب رسوخ کرد. کوهها از جاهای پست و هموار سر بیرون کشیده و کم کم ارتفاع یافتند و ریشه آن در دل زمین ریشه دوانید. قلهها هم سر به سوی آسمان برافراشت و نوک آنها طولانی شد تا تکیهگاه زمین و میخهای نگهدارنده آن باشد. سپس زمین با حرکات شدیدی که داشت آرام گرفت تا ساکنان خود را نلرزاند و آنچه بر پشت زمین است سقوط نکند یا از جای خویش منتقل نگردد». آفرینش آسمان امیرمؤمنان علیهالسلام در خطبهای درباره آفرینش آسمان و شگفتیهای آن میفرماید: «خداوند، فضای باز و پستی و بلندی و فاصلههای وسیع آسمانها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکافهای آن را به هم آورد... و آفتاب را نشانه روشنیبخش روز، و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شبها قرار داد. بعد آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت درآورد و حرکت آن دو را دقیق اندازهگیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند که بین شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخیص شود و با رفت و آمد آنها، شماره سالها و اندازهگیری زمان ممکن باشد. پس در فضای هر آسمان، فلک آن را آفرید و زینتی از گوهرهای تابنده و ستارگان درخشنده بیار است... و تمامی ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بیقرار، فرود آینده و بالا رونده، و نگران کننده و شادی آفرین را، تسلیم اوامر خود فرمود». ویژگیهای فرشتگان فرشتگان، آفریدههای خدایند که در آفرینش آنها، شگفتیهای بسیاری هست و بیشتر انسانها از آن آگاهی ندارند. حضرت علی علیهالسلام در یکی از خطبههای نهجالبلاغه درباره فرشتگان میفرماید: «خدا، فرشتگان را در صورتهای مختلف و اندازههای گوناگون آفرید و بال و پرهایی برای آنان قرار داد؛ آنها که همواره در تسبیح جلال و عزت پروردگار به سر میبرند و چیزی از شگفتیهای آفرینش پدیدهها را به خود نسبت نمیدهند و در آنچه از آفرینش پدیدهها خاص خداست، ادعایی ندارند». در قسمتی دیگر از این خطبه آمده است: «خدا، فرشتگان را امین وحی خود قرار داد و برای رساندن پیمان امر و نهی خود به پیامبران، از آنها استفاده کرد.... گذشت شب و روز آنها را به سوی مرگ سوق نداد، تیرهای شک و تردید خلل در ایمانشان ایجاد نکرد، شک و گمان در پایگاه یقین آنان راه نیافت، آتش کینه در دلهایشان شعلهور نگردید، و حیرت و سرگردانی، آنها را از ایمانی که دارند و آنچه از جلال و هیبت خداوندی که در دل نهادند، جدا نساخت». آفرینش نخستین انسان در خطبه اول نهجالبلاغه، درباره شگفتی آفرینش نخستین انسان، آمده است: «خداوند بزرگ، خاکی از قسمتهای گوناگون زمین، از قسمتهای سخت و نرم، و شور و شیرین گرد آورد. بعد آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد و با افزودن رطوبت، چسبناک گردید که از آن، اندامی شایسته و عضوهایی جدا و به یکدیگر پیوسته آفرید. سپس آن را خشکانید تا محکم شد. بعد خشکاندن را ادامه داد تا سخت گردید و در زمانی معین و سرانجامی مشخص، اندام انسان کامل شد. آن گاه از روحی که آفرید، در آن دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد که نیروی اندیشهای دارد که وی را به تلاش میاندازد و افکاری یافته که در دیگر موجودات تصرف میکند. به انسان اعضا و جوارحی بخشید که در خدمت او باشند و ابزاری عطا فرمود که آنها را در زندگی به کار گیرد. نیز قدرت تشخیص به او داد تا حق و باطل را بشناسد و حواس چشایی و بویایی و وسیله تشخیص رنگها و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد. خداوند، انسان را مخلوطی از رنگهای گوناگون، و چیزهای همانند و سازگار و نیروهای متضاد، و مزاجهای گوناگونِ گرمی، سردی، تری و خشکی قرار داد». اختلافهای شگفتانگیز شگفتیهای آفرینش آسمان، زمین، دریا و اختلاف شب و روز، و تفاوت انسانها در رنگ و نژاد و زبان، جملگی حکایت از قدرت، علم و تدبیر خالق هستی دارد که هر انسان حقیقتطلب را به وجود آفریننده یکتا که مظهر کامل حق و حقیقت است، رهنمون میسازد. در خطبهای از امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است: «اگر اندیشهات را به کارگیری تا به راز آفرینش پی برده باشی، دلایل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک، همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته، و اختلافات و تفاوتهای پیچیدهای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.... پس اندیشه کن در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ، و اختلاف شب و روز، و جوشش دریاها، و فراوانی کوهها، و بلندای قلهها و گوناگونی لغتها و تفاوت زبانها، که نشانههای روشن پروردگارند. پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد و تدبیر کننده را انکار کند». خفاش، پرنده شب در خطبهای از امیرمؤمنان حضرت علی علیهالسلام درباره شگفتیهای آفرینش خفاش چنین آمده است: «از زیباییهای صنعت پروردگاری و شگفتیهای آفرینش او، همان اسرار پیچیده حکیمانه در آفریدن خفاشان است. روشنی روز که همه چیز را میگشاید، چشمانشان را میبندد و تاریکی شب که هر چیز را به خواب فرو میبرد، چشمان آنها راباز میکند.... روشنی آفتاب، خفاش را از رفتن در تراکم نورهای تابندهاش باز میدارد و در خلوتگاههای تاریک پنهان میسازد؛ که خفاش از حرکت در نور درخشان ناتوان است. پس او در روز پلکها را بر سیاهی دیدهها اندازد و شب را چونان چراغی برمیگزیند که در پرتو تاریکی آن، روزی خود را جستجو میکند و سیاهی شب، دیدههای او را نمیبندد و به خاطر تاریکی زیاد، از حرکت و تلاش باز نمیماند. آن گاه که خورشید پرده از رخ بیفکند و سپیده صبحگاهان بدمد و لانه تنگ سوسمارها از روشنی آن روشن شود، خفاش پلکها بر هم مینهد و بر آن چه در تاریکی شب به دست آورده، قناعت میکند». بال خفاش در سخنانی از امیرمؤمنان علیهالسلام ، درباره شگفتیهای خلقت بالهای خفاش میخوانیم: «پاک و منزه است خدایی که شب را برای خُفاشان چونان روز روشن و مایه به دست آوردن روزی قرار داد، و روز را چونان شب تار، مایه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود، و بالهایی از گوشت برای پرواز آنها آفرید، تا به هنگام نیاز به پرواز، از آن استفاده کنند. این بالها همانند لالههای گوشاند، بی پر و بدون رگهای اصلی، اما تو جای رگها و نشانههای آن را به خوبی مشاهده میکنی. خداوند برای خفاشان دو بال قرار داد، نه آن قدر نازک که درهم بشکند ونه چندان محکم که سنگینی کند. آنها پرواز میکنند، در حالی که فرزندانشان به ایشان چسبیده و به مادر پناه بردهاند. اگر فرود آیند، با مادر فرود میآیند و اگر بالا روند، با مادر اوج میگیرند. از مادرانشان جدا نمیشوند تا آن هنگام که اندام جوجه نیرومند و بالها، قدرت پرواز کردن پیدا کند و بداند که راه زندگی کردن کدام است و مصالح خویش را بشناسد. پس پاک و منزه است پدید آورنده هر چیزی که بدون هیچ الگویی باقی مانده از دیگری، هستی را آفرید». اعضا و جوارح ملخ امیرمؤمنان علیهالسلام در خطبهای، ضمن توجه به اعضا و جوارح مَلخ، درباره شگفتیهای آفرینش آن، چنین میفرماید: «اگر میخواهی، در مورد شگفتی ملخ سخن بگو که خدا برای او دو چشم سرخ و دو حدقه چونان ماه تابان آفرید، و به او گوش پنهان، و دهانی متناسب اندامش بخشید. ملخ، حواسی نیرومند و دو دندان پیشین دارد که گیاهان را میچیند، و دو پای داسمانند که اشیا را برمیدارد. کشاورزان از آنها میترسند و قدرت دفع آنها را ندارند؛ گرچه همه متحد شوند. ملخها، نیرومندانه وارد کشتزار میشوند و آن چه میل دارند میخورند، در حالی که تمام اندامشان به اندازه یک انگشت باریک نیست». آفرینش مورچه امیرمؤمنان علی علیهالسلام در خطبهای درباره شگفتیهای آفرینش مورچه چنین میفرماید: «به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمیشود. نگاه کنید چگونه روی زمین راه میرود و برای به دست آوردن روزی خود تلاش میکند. او دانهها را به لانه خود منتقل میسازد و در جایگاه مخصوص نگه میدارد. در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمیکند. روزی مورچه تضمین گردیده و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است... اگر در مجاری خوراک و قسمتهای بالا و پایین دستگاه گوارش و آن چه در درون شکم او از غضروف آویخته به دنده تا شکم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش اندیشه کنی، از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ است خدایی که مورچه را بر روی دست و پایش بر پا داشت و پیکره وجودش را با استحکام قرار داد و در آفرینش آن، هیچ قدرتی او را یاری نداد و هیچ آفرینندهای کمکش نکرد». رنگآمیزی شگفتانگیز طاووس طاووس، از زیباترین پرندگان است که هر بینندهای را در نگاه نخست، متوجه رنگآمیزی شگفتانگیز پرهای خود میسازد. امیرمؤمنان علی علیهالسلام به تشریح عظمت آفرینش طاووس پرداخته و میفرماید: «از شگفتانگیزترین پرندگان در آفرینش، طاووس است که خداوند آن را در استوارترین شکل موزون بیافرید و رنگهای پر و بالش را به نیکوترین رنگها بیاراست؛ با بالهای زیبا که پرهای آن به روی یکدیگر انباشته شده و دُم کشیدهاش که چون به سوی ماده پیش میرود، آن را چونان چتری گشوده و بر سر خود سایبان میسازد، گویا بادبان کشتی است که ناخدا آن را برافراشته است.... اگر رنگهای پرهای طاووس را به روییدنیهای زمین تشبیه کنی، خواهی گفت: دسته گلی است که از شکوفههای رنگارنگ گلهای بهاری فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچههای پوشیدنی همانند سازی، پس چون پارچههای زیبای پر نقش و نگار یا پردههای رنگارنگ یمن است، و اگر آن را با زیورآلات مقایسه کنی، چون نگینهای رنگارنگی است که در نواری از نقره با جواهرات زینت شده است». ریزش و رویش پرهای طاووس امیرمؤمنان در سخنانی به بیان ریزش و رویش پرهای طاووس پرداخته و میفرماید: «طاووس، چونان شکوفههای پراکندهای است که باران بهار و گرمای آفتاب را در پرورش آن نقش چندانی نیست و شگفت آور آن که هر از چند گاهی، از پوشش پرهای زیبا بیرون میآید و تنْ عریان میکند. پرهای او پیاپی فرو میریزد و از نو میروید. پرهای طاووس، چونان برگ خزان رسیده میریزد و دوباره رشد میکند و به هم میپیوندد، تا دیگربار شکل و رنگ زیبای گذشته خود را بازیابد، بیآن که میان پرهای نو و ریخته شده، تفاوتی وجود داشته باشد یا رنگی جا به جا بروید. اگر در تماشای یکی از پرهای طاووس دقت کنی، لحظهای به سرخی گل، و لحظهای دیگر به سبزی زَبَرجَد و گاه به زردی زر ناب جلوه میکند. راستی! هوشهای ژرفاندیش و عقلهای پرتلاش، چگونه این همه از حقایق موجود در پدیدهها را میتواند درک کند، و چگونه گفتار توصیفگران، به نظم کشیدن این همه زیبایی را بیان تواند کرد؟». زیباییهای گردن طاووس هر عضو طاووس، در بردارنده شگفتیهای بسیار است. امیرمؤمنان علیهالسلام در سخنانی درباره گردن طاووس میفرماید: «برفراز گردن طاووس، به جای یال، کاکلی سبزرنگ و پر نقش و نگار روییده، و برآمدگی گردنش چونان آفتابهای نفیس و نگارین است. از گلوگاه تا روی شکمش، به زیبایی رنگآمیزی شده یا چون پارچه حریر براق یا آیینهای شفاف که پرده برروی آن افکندند، درآمده است. در اطراف گردنش، گویا چادری سیاه افکنده که چون رنگ آن شاداب و بسیار میباشد، پنداری با رنگ سبز تندی درهم آمیخته که در کنار شکاف گوشش، جلوه خاصی دارد. کمتر رنگی میتوان یافت که طاووس از آن در اندامش نداشته باشد، یا با شفافیت و صیقل فراوان و زرق و برق جامهاش، آن را جلای برتری نداده باشد». زیباییهای زمین امیرمؤمنان علیهالسلام در سخنانی راجع به زیباییهای زمین چنین میفرماید: «زمین، به وسیله باغهای زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرد و با لباس نازک گلبرگها که برخود پوشید، هر بینندهای را به شگفتی واداشت و با زینت و زیورهایش، فخرکنان خود را آراست و هر بینندهای را به وجد آورد.... خداوند در گوشه و کنار زمین، درههای عمیقی آفرید و راهها و نشانههایی برای آنان که بخواهند از جادههای وسیع آن عبور کنند، تعیین کرد»
شب و روز
يكي دیگر از نشانههاي خدا اختلاف شب و روز است،(
وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ)
[17] همان كم و زياد شدن و كوتاه و بلند شدنى است كه به دلیل اجتماع دو عامل از عوامل طبيعى عارض بر شب و روز ميشود.یکی از آنها عبارتست از حركت وضعى زمين بر دور مركز خود كه در هر بيست و چهار ساعت يك بار اين حرکت انجام میشود و عامل دوم عبارتست از ميل سطح دائره استوايى از سطح مدار ارضى، در حركت انتقالى شش ماه بسوى شمال و شش ماه بسوى جنوب. نتیجه اين حرکت، پدیدآمدن فصول چهارگانه (بهار، تابستان، پائيز، زمستان) است.
[18]
بادها
بادها كه همان جابهجايي هوا است، از رقيق ترين نوع آن به نام نسيم تا شديدترين قسم آن كه طوفان ناميده ميشود. باد در تمام حالتهای خود چون حركت و سكون جهت و مسير وزش و...، در تصرف خداي سبحان و در شمار نشانهها و آيات اوست. خداوند در سوره بقره آيه 164ميفرمايد:
وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ[19]، تصريف بادها به معناى آن است كه بادها را بوسيله عواملى طبيعى و مختلف جابجا میکند. مهمترين آن عوامل اين است كه اشعه نور كه از چشمه نور (يعنى آفتاب) بيرون ميشود و در هنگام عبور از هوا، بخاطر سرعت بسيار، توليد حرارت مىكند در نتيجه هوا بخاطر حرارت، حجمش زيادتر و وزنش كمتر ميشود و نميتواند هواى سردى را كه بالاى آن است و يا مجاور آن قرار دارد، بدوش بكشد. لاجرم هواى سرد داخل در هواى گرم شده بشدت آن را كنار مىزند و هواى گرم قهرا بر خلاف جريان هواى سرد بحركت در مىآيد و اين جريان همان است كه ما نامش را باد ميگذاريم. نتائجى كه اين جريان هوا بر خلاف مسير يكديگر دارد، بسيار است. از جمله آنها تلقيح گياهان و ديگري دفع هوا نامطلوب و سومي انتقال ابر است.پس پديد آمدن باد و وزش آن هم، مانند آب چيزى است كه حيات گياهان و حيوانات و انسان بستگى بدان دارد.
[20]

شگفتى هاى خلقت حیوان
نوزادان گربه، چشم بسته به دنیا مى آیند و مدتى نیز در این حالت زندگى مى كنند، ولى نوزادان سگ برعكس گربه ها، در لحظه تولد چشم شان باز است. این مسئله حكایت از سنجش و حسابگرى خاصى دارد. زیر شكم گربه پر از موست كه لوله هاى پستان در بین این موها نهفته است. پس اگر چشم بچه گربه در نوزادى باز مى شد، هنگام شیر خوردن، این موها به چشم هایش آسیب مى رساند. در حالى كه زیر شكم سگ در قسمت پستان، خالى از مو است و بچه سگ براى استفاده از آن با چشم باز مشكلى ندارد.
نكته دیگر اینكه بدن حیوانات سُم دار مانند گاو، گوسفند و اسب از نوك گوش تا بالاى سم و انتهاى دمشان از مو و پشم پوشیده شده است، مگر دو نقطه بغل دست آنها در (انتهاى بازو) كه به اندازه یك پنج ریالى خالى از پشم و موست؛ ولى در شتر و زرافه آن دو نقطه هم مو دارد. رمز این حسابگرى و حكمت كار را چنین گفته اند: هنگامى كه بچه هاى این حیوانات در شكم مادر هستند، دست ها به جلو كشیده شده و سر در بین دست ها افتاده است و درست آن دو نقطه اى كه در آنها مو نمى روید، موازى با دو گوشه دو چشم آنهاست كه مو ندارد و اگر مو مى داشت، باعث آزار و اذیت چشم ها مى شد. به همین خاطر، خداوند آن دو نقطه را از مو نپوشانده است. ولى در شتر و زرافه به حساب طول گردن آنها، سرشان مقدارى جلوتر از دست ها قرار دارد و موازى بغل دست شان نیست و چون به چشم شان آسیبى نمى رسد، زیر بغل آنها پوشیده از مو است. با این حساب، آیا شایسته نیست ما نیز از سویداى جان بگوییم: »فَتَبارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخالِقین«.
(ضیاءالدین تویسركانى، اخلاق در زندگى، ص 16)
خلقت مرغان
درون تخم مرغانى كه از راه تخم گذارى به دنیا مى آیند، سه مایع وجود دارد: سفیده، زرده و نطفه. نطفه باعت پیدایش جوجه مى شود و زرده خوراك اوست تا بتواند بیست و یك روز ارتزاق كند. مقدار این مایع خوراكى به گونه اى تنظیم شده است كه در طى این مدت، جوجه دقیقه اى گرسنه نمى ماند و ذره اى از زرده تخم مرغ نیز باقى نمى ماند. در قسمت انتهاى تخم، یك قسمت خالى به چشم مى خورد كه در آن هوایى براى تنفس جوجه ذخیره شده است. به راستى كدام قدرت است كه آن مقدار هوا را درون تخم نهاده است تا جوجه براى ادامه حیات از آن استفاده كند؛ جز قدرت خداوند حكیم.
گاهى مرغان خانگى منقار خود را در دهان جوجه هاى نوزاد خویش مى نهند و مدتى همچنان بدون حركت مى مانند. بیننده مى پندارد كه این حیوان كارى بى فایده انجام مى دهد، درحالى كه این كار او از روى حساب و نقشه مهمى است
نكته دیگر اینكه، جوجه هاى مرغان خانگى، هنگام خارج شدن از تخم، با پر و بال روییده بیرون مى آیند، ولى جوجه هاى دیگر پرندگان مثل كبوتر، بلبل و گنجشك و به طور كلى مرغانى كه در هوا پرواز مى كنند، همچون قطعه گوشت قرمزى بدون پر و بال از تخم خارج مى شوند و پدر و مادر باید مدتى غذاى مخصوص به آنها بدهند و از آنها مراقبت كنند، تا پر و بالشان بروید و قدرت پرواز بیابند. این خود، از نظم و حسابى حكایت مى كند و آن اینكه مرغان خانگى نیاز به پرواز ندارند، ولى مرغان دیگر باید نیروى پرواز را به تدریج به دست آورند. بر این اساس، خداوند حكیم هم تهیه غذاى آنها را به عهده پدر و مادر نهاده و هم ابزار پرواز را از ابتدا به آنها نداده است كه خود را به رنج و زحمت بیندازند. پس آنها باید مدتى صبر كنند تا ابزار و توان كافى براى پرواز را به دست آورند.
(همان، ص 22؛ با تلخیص و تصرف.)
كنترل مرموز تولید مثل
یكى از موضوع هاى تأمل برانگیز هستى، كنترل تولیدمثل و جلوگیرى از ازدیاد نسل در برخى حیوانات و از سویى كمك به ازدیاد نسل در بعضى دیگر است. این مسئله، خود شاهدى است بر اثبات یگانگى و حكمت بى نظیر آفریدگار توانا و برهانى است بر نظم و حساب دقیق در عالم موجودات. این نكته مهم را مى توان در تكثیر ماهیان به خوبى بررسى كرد. نوعى از ماهى ها در حدود سه میلیون بچه به دنیا مى آورند كه با توجه به مصرف زیاد ماهى در میان مردم، از همه آنها استفاده مى شود، ولى از ازدیاد نسل حیوانات و حشراتى كه تولیدمثل آنها بالاست و فایده چندانى براى بشر و محیط زیست ندارند، جلوگیرى مى شود.
در این باره به خلقت عجیب مگس ها توجه كنیم. گفتنى است از مگس ماده، چهار بسته و كیسه خارج مى شود و در هر بسته سى عدد تخم است كه از هر تخم نیز باید مگسى متولد شود. با این حال، بنابر تدبیر خداوندى در خلقت، هم تعداد مگس ها به شدت كنترل مى شود و هم طول عمر مگس چندان زیاد نیست. مصداقى عجیب تر در هستى موجودات اینكه، مرغى به نام آكسیكلوب هنگامى كه احساس تخم گذارى مى كند، در شاخه درختى شكافى عمیق ایجاد مى كند و سپس به جمع آورى آذوقه مى پردازد. بدین گونه كه از برگ ها و شكوفه هایى كه براى تغذیه نوزادن به كار مى آید، به اندازه آذوقه یك سال آنها تهیه مى كند و در انتهاى شكاف قرار مى دهد. سپس یك تخم روى آن مى گذارد و سقف نسبتاً محكمى نیز از خمیرهاى چوب بر بالاى آن مى سازد. باز مشغول جمع آورى آذوقه و تأمین احتیاج براى نوزاد دیگر به مدت یك سال مى شود و آن را روى سقف اتاق اول قرار مى دهد و تخم دیگرى بر آن مى گذارد و بدین ترتیب، چندین طبقه را مى سازد. و بعد از پایان كار، خود مى میرد.
نطفه باعت پیدایش جوجه مى شود و زرده خوراك اوست تا بتواند بیست و یك روز ارتزاق كند. مقدار این مایع خوراكى به گونه اى تنظیم شده است كه در طى این مدت، جوجه دقیقه اى گرسنه نمى ماند و ذره اى از زرده تخم مرغ نیز باقى نمى ماند. در قسمت انتهاى تخم، یك قسمت خالى به چشم مى خورد كه در آن هوایى براى تنفس جوجه ذخیره شده است. به راستى كدام قدرت است كه آن مقدار هوا را درون تخم نهاده است تا جوجه براى ادامه حیات از آن استفاده كند؛ جز قدرت خداوند حكیم
هنگامى كه جوجگان از تخم بیرون مى آیند، در حالى كه مادر خود را قبلاً از دست داده اند، غذاى یكسال آنها موجود است و از آن استفاده مى كنند. پس از یك سال كه قدرت پرواز و زندگى مستقل را مى یابند، اولى سقف خانه خود را مى شكافد و از آن خارج مى شود، سپس دومى، سومى، چهارمى و به همین ترتیب، بقیه نیز عمل مى كنند.
این پرنده موجودى است كه نه او مادر را دیده و نه مادر موفق به دیدن او شده است و سۆال اصلى و عجیب اینجاست كه این حیوان ضعیف از كجا مى داند كه نوزادان او چنین احتیاجى را دارند و این آموزش ها را چه كسى به او داده است؟ آیا از مادر آموخته، مادرى كه هرگز او را ندیده و یا به تجربه دریافته است، با اینكه این عمل در طول زندگى او یك بار بیشتر اتفاق نمى افتد؛ زیرا پس از تخم گذارى مى میرد؟!
آیا جز این است كه این كار تنها به یك الهام غیبى و غریزى متكى است كه دست قدرت خداوند بنابرحساب و میزان و آینده نگرى دقیق، به مرغ آكسیكلوب عطا كرده است. همان خداوند حكیمى كه به هر جاندارى غریزه اى خاص بخشیده است تا نیازهاى خود را به خوبى تأمین كند؛ همان مبدأ فیاضى كه »قَدَّرَ فَهدى«.
(همان، صص 36 - 38)
نظم پس از تولد
زندگى حیوانات در مراحل پس از تولد نیز سراسر آمیخته با نظم و حساب است. براى مثال، گاهى مرغان خانگى منقار خود را در دهان جوجه هاى نوزاد خویش مى نهند و مدتى همچنان بدون حركت مى مانند. بیننده مى پندارد كه این حیوان كارى بى فایده انجام مى دهد، درحالى كه این كار او از روى حساب و نقشه مهمى است. در این حالت، مادر به چینه دان جوجه مى دمد تا گشاد شود و دانه هاى بیشترى را در خود جاى دهد. بر این اساس، احتمال مى رود نوزادانى كه به وسیله ماشین هاى جوجه كشى به عمل مى آیند، بر اثر نبود رسیدگى مادرانه، قدرت هضم هر دانه اى را ندارند.
گوارش
هنگام بلعیدن غذا و یا نوشیدن مایعات، نوك زبان به پشت دندان هاى بالا و كمى از سقف دهان مى چسبد، تا به راحتى، غذا یا نوشیدنى از راه گلو به طرف لوله مرى كشیده شود. البته پیش از این كار، دو عضو از دهان، مأمور زمینه سازى براى این مرحله هستند. از آن دو مأمور، یكى زبان كوچك یعنى همان پرده مخروطى شكل است كه در انتهاى حلق قرار دارد و به هنگام خوردن و آشامیدن، آن پرده از بالا به در مجرایى كه به بینى راه دارد محكم مى چسبد. دیگرى پرده اى است كه روى دریچه مجراى تنفس مى افتد و آن را محكم مى بندد تا چیزى از غذا و آب به مجراى بینى یا هوا وارد نشود. چنانچه با پدید آمدن عارضه اى مانند خنده ناگهانى، یكى از آن دو عضو مأمور كنار رود و كمى از غذا یا آب به مجراى هوا و بینى وارد شود، دو مأمور ذخیره به سرعت دست به كار مى شوند تا آن ذره غذا یا آب را خارج كنند. این دو مأمور ذخیره، یكى سرفه و دیگرى عطسه است. اولى حنجره و هوا و دومى نگهبان محافظ مجراى بینى است.
پس از ورود غذا به معده و شروع فعالیت هاى لوزالمعده، كیسه صفرا به تراوش مى افتد و میلیون ها غدد موجود در جدار معده و ده ها عوامل همآهنگ دیگر به وظیفه خود مى پردازند و بدین ترتیب، غذا رقیق مى گردد. در بخش انتهایى و پایین معده نیز دریچه اى است كه مرتب بازوبسته مى شود و هنگام باز شدن، مقدارى از غذاى هضم شده به روده كوچك ریخته مى شود.
علت ورود تدریجى غذا به روده كوچك؛ فشار نیامدن به روده باریك و جلوگیرى از پارگى آن است. پس روده كوچك با پیچ و خم هاى خود به همراه 2500 برجستگى به نام خمل در جداره خود، غذاى وارد شده را از راه روزنه هاى بسیارریزى، به خارج مى فرستد و دیگر مأموران نیز پس از تحویل، آن را در اختیار كبد قرار مى دهند.
كبد آن را به صورت خون درمى آورد و به مأمورانى مى سپارد تا آنها آن را به قلب منتقل كنند. سپس قلب با یك پمپاژ قوى آن را به تمام قسمت هاى بدن آدمى مى رساند و همه اعضا و جوارح از جیره اى عادلانه بهره مند مى شوند تا با سلامتى كامل به حیات خود ادامه دهند.
از مگس ماده، چهار بسته و كیسه خارج مى شود و در هر بسته سى عدد تخم است كه از هر تخم نیز باید مگسى متولد شود. با این حال، بنابر تدبیر خداوندى در خلقت، هم تعداد مگس ها به شدت كنترل مى شود و هم طول عمر مگس چندان زیاد نیست
این توزیع، در هر دقیقه 24 بار انجام مى شود و مجموع سلول هاى بدن كه از این عمل سود مى برند، بیش از ده میلیون میلیارد عددند. گفتنى است اگر كسى این عدد را بشمارد، سیصد هزار سال طول مى كشد، با این حال تعجب آورتر این است كه بندگان از قدرت و نعمت الهى سربپیچند و غافل بمانند.
(همان، صص 32 - 36؛ با اندكى تغییر)
خداوند در قرآن مجید، در هشدارى به آدمى فرموده است:
اى انسان چه چیز تو را در مقابل پروردگار بزرگت فریفته است كه او را نافرمانى مى كنى؛ آن چنان پروردگارى كه از ذره غیرمحسوسى تو را آفرید. پس اجزا و اعضاى تو را در حد و اندازه اى مناسب قرار داد و آن گاه اندامى معتدل به تو عطا كرد و به صورت و شمایلى تو را تركیب ساخت كه مشیت حكیمانه اش بدان تعلق گرفته بود. (انفطار: 6 - 8
شگفتى هاى چشم
چشم انسان را از دو نظر هم از نظر ساختمان و اعضاى ریز آن و هم از نظر روان شناسى مى توان بررسى كرد.
از دیدگاه روان شناسى، حالت هاى مختلف چشم، بیمارى و تندرستى فرد را بازمى گوید. چشم هم درون را مى بیند و هم بیرون را، یعنى وقتى با چشم به چیزى نگاه مى كنیم، از ظاهرش آگاه مى شویم، ولى اگر به چشم كسى نگاه كنیم، از درونش با خبر مى شویم. چشم، دوستى و دشمنى را نشان مى دهد و بیننده را از نیت شوم یا قصد خیر صاحب آن آگاه مى سازد. چشم هم گوینده است و هم شنونده. چشم از رضایت و خشم و نیز از قوت و ضعف خبر مى دهد و از آسودگى و دلهره پرده برمى دارد. از امید و ناامیدى مى گوید، درستى و نادرستى را روشن مى سازد، از راستگویى و دروغگویى و از سیرى و گرسنگى فرد حكایت مى كند.
قاضى تیزبین، از چشم متهم نكته هاى فروانى به دست مى آورد و بازپرس، پاسخ بسیارى از پرسش هاى خود را از چشم متهمان مى گیرد و پلیس با كلید چشم، رازهاى نهفته در دل مظنون به جرم را مى گشاید.
پزشك با دقت به وضعیت چشم، به نوع بیمارى انسان پى مى برد. چشم، سخن مى گوید و سخن مى شنود. گرچه وظیفه اصلى چشم ها این نیست و بشر به وسیله زبان و سخن مى تواند آن كارها را انجام دهد، ولى چشم با پذیرفتن این همه مسئولیت، بزرگ ترین خدمت ها را به بشر مى كند. پدیدآورنده بشر، از روى لطف و مهر به او، چنین ویژگى هایى را در چشم نهاده است تا آدمى در گشایش و آسایش باشد!
و اما آیا تاكنون به ساختمان چشم خود دقت كرده اید؟
سازندگان دوربین هاى فیلمبردارى براى نشان دادن دقیق رنگ ها، رنج ها برده اند و كوشش ها كرده اند، ولى هنوز آن گونه كه چشم رنگ ها را مى بیند، نتوانسته اند تصویرها را با رنگ هاى واقعى خود ثبت كنند. درحالى كه چشم انسان همواره در نگاه به اشیاى هستى، همه رنگ ها را با كیفیتى بى نظیر دریافت مى كند.
هرچند چشم هاى افراد بشر از لحاظ برخى ویژگى هاى ظاهرى متفاوتند، براى مثال چشم زاغ با چشم میشى فرق دارد و كبود چشم از سیاه چشم جداست، او همه را چنان ساخته است كه از نظر دید رنگ ها، هیچ گونه تفاوتى با هم ندارند و همه چشم ها و همه رنگ ها را به یك نوع مى بینند!
دوربین هاى عكاسى در عكس بردارى از فاصله هاى دور و نزدیك تنظیم خاصى دارند تا وضوح موضوع ها رعایت شود، ولى چشم در سریع ترین حركت مى تواند دور و نزدیك را واضح ببیند! چشم نه تنها در نور سفید مى بیند، بلكه در نور زرد، سرخ، بنفش و همه رنگ ها قدرت دید دارد، ولى دوربین هاى عكاسى از عكس بردارى در همه نورهاى رنگین ناتوانند و این به دلیل ناتوانى سازنده آنهاست. عدسى دوربین عكاسى با قدرت محدود خود، نشانه سازنده اى داناست، پس عدسى چشم با داشتن قدرتى نامحدود، از پدیدآورنده اى بسیار دانا و توانا سخن مى گوید.
یكى از موضوع هاى تأمل برانگیز هستى، كنترل تولیدمثل و جلوگیرى از ازدیاد نسل در برخى حیوانات و از سویى كمك به ازدیاد نسل در بعضى دیگر است. این مسئله، خود شاهدى است بر اثبات یگانگى و حكمت بى نظیر آفریدگار توانا و برهانى است بر نظم و حساب دقیق در عالم موجودات. این نكته مهم را مى توان در تكثیر ماهیان به خوبى بررسى كرد
دوربین عكاسى همه چیز را معكوس مى بیند، بالا را پایین و ایستاده را واژگون مى بیند، ولى چشم ما هر چیزى را همان گونه كه هست مى بیند. آیا به این فكر كرده ایم آبى كه در چشمان ماست، چگونه مایعى است كه در درجه هاى گوناگون دما، وضع خود را حفظ مى كند؛ در حرارت بالا تبخیر نمى شود و در حرارت پایین یخ نمى بندد. چه قدرت عظیمى توانسته است برخلاف قانون طبیعت و مایعات، چنین آبگونى را ایجاد كند كه در حرارت هاى گوناگون وضع خود را حفظ كند!؟
(سیدرضا صدر، نشانه هایى از او، صص 100 و 499)
شگفتى در كار قلب و كبد
آن گاه كه خون از قلب خارج مى شود، همه سلول هاى بدن از آن تغذیه مى كنند و مقدار باقى مانده با رنگى تیره، از رهگذر دیگرى به جانب قلب حركت مى كند. تیرگى رنگ آن به این علت است كه در راه بازگشت، كثافات، سمومات و گازهاى كربنیك را نیز جمع آورى مى كند. این خون ها پیش از رسیدن به قلب، در حفره هاى شش ها ریخته مى شوند. شش ها نیز در اندك زمانى با یك فشار و انقباضى و انبساط، خون آلوده را تصفیه و آن را شفاف و خالصمى سازند و آن را به قلب مى دهند و مواد كثیف و گازهاى كربنیك را از مجراى دهان و بینى به وسیله بازدم خارج مى كنند و چه شگفت آور است اگر بدانیم، در هر 24 ساعت شش ها حدود ده هزار لیتر خون را تصفیه مى كنند و به قلب مى رسانند. البته بدن آدمى به طور متوسط بیشتر از پنج یا شش ها لیتر خون ندارد، ولى بر اثر گردش مداوم و تصفیه پیوسته آن است كه در یك شبانه روز كار شش به تصفیه ده هزار لیتر خون مى رسد.
راستى اگر بنا باشد در جهان كارخانه اى تأسیس شود كه عملیات دهان، مرى، معده روده، كبد، قلب، شش، كلیه ها و دیگر عضوها را كه همه در حجمى بسیار كوچك قرار گرفته اند انجام دهد، به چه مقدار حجم و مساحت نیاز دارد؟
(اخلاق در زندگى، ص 45 - 48)
نظرات شما عزیزان: